Quantcast
Channel: نم بارون....دل نوشته
Viewing all 61 articles
Browse latest View live

63

0
0
سلام دوس جونیای عزیزم............

تعطیلاته خردادو چکار کردین به من که به لطف امام رضا رفتم مشهد واسه زیارته بارگاه قشنگش............ قربونش برم خیلی دلمو صاف و صیقلی کرد . نمیدونم چی داره که ادمو از این رو به اون رو میکنه...........با ماشینه خودمون ۵شنبه شب راه افتادیم به سمت مشهد و جمعه صبح رسیدیم هتل فردوس ۴ ستاره رفتیم عالی بود...........غذا عالی اتاق خوب.....واسه نماز ظهر رفتیم ولی چون نماز جمعه بود راه ندادن تو حرم و نمازو انفرادی خوندیم  و موندیم واسه نماز مغرب ...... تا حالا منو اینجوری دعوت نکرده بود ............ خدا رو شکر .....نمازه مغربم با یه اتاق فاصله از ضریحش خوندم و بعد نماز رفتیم صحن انقلاب جلو ایوون طلا با همسری نشستیم .....................عالی بود چه حالی چه با صفا......خدا بازم قسمت کنه بازم اقا بطلبه..........همرو هر کی ارزوی حرمشو داره ان شا ا.. قسمتش بشه.........روز شنبه هم رفتیم به سمت گرگان . تا حالا اونوری نرفته بودم واقعا چه بهشتیهههههههههه. شبو تو هتل بهمن تو کردکوی موندیم که به شدت افتضاح بود .تمیز بود ولی در حد هتل نبود به سختی به صب رسوندیم و تسویه کردیم و رفتیم تفریح . علی اباد کتول-بندر ترکمن- گز- ناهارخوارن و النگ دره و پارک ملی کرد کوی رفتیم همشون عالی و زیبا..........چه جنگلای قشنگی واقعا خدا رو شکر.

دیگه دیشبم رفتیم خونه مامی اینای خودم واسه تبریک روز پدر . امروزم میریم خونه پدر همسری......

خدایا شکرت

امام رضا قربونه این همه مهربونی و عظمتت. من نه برای حاجت گرفتن فقط برای عشق به خودتو و بارگاه ملکوتیت اومدم ............ولی حرفای دلمو همرو میدونی ...........بوس


64

0
0
راستی واسه روز مادر و روز پدر به هردوشون یه کادوی مشترک سفر دادم که همراه خواهرم رفتن زیارت...........

خدا یا خواهش میکنم هر دوشونو صحیح و سلامت واسم حفظ کن قربونت برم........

65

0
0
سلام دوس جونا .

روزای گرم تابستون و با یه عالمه کار و اعصاب خورد از دست مدیر ........بازم دایی همسری از امر*یکا داره میاد پارسال زندایش اومد که من اصلا باهاش ارتباط نگرفتم و خوشم نیومد ازش امسال داییش داره میاد خدا رحم کنه..........

66

0
0
دایی همسری اومد بسیار بسیار دوسش دارم............خیلی خوب و به دل بشینه برعکس زنش.......حالا میدونین زنشم خوبه ها فقط به دل من نشسته وگرنه همه دوسش دارن.........شاید من چون از نظر رفتاری نمی تونم موس موس ادمارو بکنم و همه موس موس میکنن واسش.......احتمالا اونم اصلا از من خوشش نیومده...........

کلی سوغات (کت و دامن ابی با شاب گردنی ابی روشن -پیرهم لخت ناسسسسسسسسس بلند رکابی- تونیک گشاد واسه تو مسافرت عالی- کیف کومچولوی بنفش-همسرمم هم دو تا پیراهن مردونه.....واسه پدر و ماد رو خواهرمم کادو اورده که البته این بار کادوهاشون خوب بود و دوس داشتم. بووووووووسسسسسس

67

0
0
خدایی دوست دارم دوسم داری؟؟

68

0
0
دایی اومد ۱ ماه پیش حالا یک ماه گذشته و داره فردا برمیگرده حالا معلوم نیست کی دوباره برگرده .........پریشب ما مهمونی گرفتیم واسش دیشبم بابا اینا همه چی خیلی شیک و خوب بود...........خدا رو شکر.

کادو هم واسش یه مجسمه نفیس اسب خریدیم. دستمون درد نکنه:)

روزه دارا روزتون قبول....................

جالبه که دلمون نی نی خواسته ..............تا خود خدا چی بخاد

69

0
0
سلام دوس جونای مهربون

تعطیلات خوش گذشت ؟

ما یه سری ماجرا ها داشتیم با خانواده همسر. پدر همسری یه چند روزی بود که میدیدم انگاری دلگیره و ناراحت . به همسری گفتم تحقیقات کرد فهمیدیم که دلش گرفته چون ما کم میریم خونشون و دوس داره دور برش شلوغ شه و ما رو بیشتر ببینه . دیگخه این شد که یه برنامه سفر چیدیم و رفتیم با هم سفر . مادر و پدر همسری با ما. جاتون خالی رفتیم یه چند تا شهرو سر زدیم  کلیم خرید کردیم . واسه خودم ۴ تا کیف و لباسو و خورده ریز خریدم..........خوش گذشت اینم یه تجربه بود . مادر و پدرشو  دوس دارم . بسار بی ازار و مهربونن .........خدا حفظشون کنه.

به خاطر تمام محبتات شکر.

70

0
0
سلاممممممممممممممممممم

خیلی وقته نیومدم  زیاد حوصله اپ کردن ندارم ..........ولی همتونو میخونم.

تازه از مسافرت برگشتم.............از مسافرت سرعین که با خانواده همسری رفتیم. همش دلم میخواست یه سفرم با خانواده خودم برم شمال که خدا رو شکر از سه شنبه شب رفتیم تا دیشب جاتون بسیار خاااااااالی عالی بود.روز اول هوا بارونی بود ولی اصلا ازاد دهنده نبود.

روز دوم و سوم ابری که نمیتونم بگم چقد قشنگ و به یاد موندنی بود اب و هوا.

رامسر رو گشتیم و جواهر ده که واقعا تکه ای از بهشته...........روستای رحیم ابادم رفتیم که بریم  سفید آب ولی چون بارون زیاد اومده بود سیل پل و خراب کرده بود و نتونستیم از جاده رد شیم........

هتلی هم که رفتیم عالی و شیک بود . از این به بعد میشه پاتوق..............

خدایا به خاطر تمام نعمتایی که بهمون دادی شکر به خاطر اینکه این توانایی رو بهمون دادی که از طبیعتت به بهترین نحو استفاده کنیم شکر. واسه همه ارزوی شادی میکنم . هزار مرتبه شکرگزارتم خواهش میکنم منو. از راه خودت دور نکن.......بووووووووس فقط واسه خودت.


71

0
0
من زنم و به همان اندازه از هوا سهم می برم که ریه های تو...
درد اور است که من ازاد نباشم تا تو به گناه نیوفتی...

قوس های بدنم بیشتر از افکارم به چشمهایت می ایند...
تاسف بار است که باید لباس هایم را به میزان ایمان تو تنظیم کنم...

72

0
0
اخه دلم هواتو كرده

ياد چشاتو كرده

راس ميگي من مقصر

دل كه گناه نكرده

اين يه تيكه كومچولو از اهنگ جديد سعيد شايستس من خيلي از اين اهنگ و از اين تيكه شعر خوشم مياد.................خيلي قشنگه

73

0
0
خواهری ارشد قبول شده . رشته خودش و دانشگاه خودش . خیلی واسش خوشحالیم..........

از روزگار بگم که میگذره . خدا رو شکر............

محل کار خیلی اذیتم میکنه............بی طاقت میکنه گاهی ادمو.

کار زیاد و بی ربط و استرس ........رئیس زبون نفهم...........

ارزوی اراک و دوره لیسانس و دانشگاه ازاد اراک مونده به دلم...........

خدایا حست میکنم همین نزدیکیا..............خدا رو شکر که هستی

74

0
0
لعنت به ادمایی که واسه پیشبرد اهداف خودشون هم رو اذیت میکنن و توقع دارن ..................................اخه .......خدایا .............

اگر مررررررررررررردی بیا ایران و زن باش به قول یکی از دوستان...........

 

75

0
0
به نقل از دوستان.........

يادگرفتم:
1. با احمق بحث نكنم و بگذارم در دنياي احمقانه خويش خوشبخت زندگي كند.
2. با وقيح جدل نكنم چون چيزي براي از دست دادن ندارد و روحم را تباه مي كند .
3. از حسود دوري كنم چون حتي اگر دنيا را هم به او تقديم كنم باز هم از من بيزار خواهد بود .
4. با كودك بحث نكنم چون مرا با دانش خويش مي سنجد و هم سطح خويش ميپندارد .

 

جالب بود خوشم اومد........

76

0
0
خدا جون ازت بسیار ممنونم...........میدونی واسه چی می گم...........عاشقتم.......

77

0
0
اگر ننویسم یادم میره که اولین بار کی بعد ۴ سال با مادر همسرم برخورد کردم.......البته کاملا محترمانه . همیشه اگر چیزی ناراحتم میکرد یا تحمل میکردم یا فقط به همسر میگفتم بهش بگه ولی اینبار.........

واقعا از مادر شوهرم توقع نداشتم .............زن بسیار خوب و نازنینیه ولی سادس این سادگیش ازاد دهندس و ......

خواهرم ارشد قبول شده واسش کادو خریده داده به من میگه ببر بده به خواهرت از طرف من..............این حرفه؟........یعنی اونشب من عذابی کشیدم که نگو.........البته بگم واسه اولین بار دیگه نتونستم.............تحمل کنم و موقع خونه اومدن چون خیلی ناراحت بودم نایلونو بهم داد و گفت زحمتشو بکش منم واسه اولین بار گفتم اصلا صورت خوشی نداره شان خانواده من این نیست اگر دوس داشتین خودتون یه  شب نشینی ببرین بدین من نمیدم..........فرمودن نه نمی خایم مزاحم بشیم منم گفتم هر جور راحتین..........مشکل کار اینجاست که مامانه من این چیزا واسش اهمیت داره و خودش برای اطرافیان همیشه سنگ تموم میزاره ........دیگه فهمید که ناراحت شدم سریع خودشو جمع و جور کرد و گفت پس هر وقت شما رفتیم اونجا خبر بدین که ما هم بریم................گفتم باشه ولی تو ماشین به همسری گفتم که حق نداره بهشون بگه . اگر میخان خودشون هماهنگ کنن برن.

تو راه خونه اومدن به همسری گفتم اونم حقو صد در صد داد به من و فرداش زنگید با مامانش حرف زد و مادره هم ناراحت شده بود و گفته بود حق داره کار من اشتباه بوده ...........به هر حال صداشو تا یه سال دوس ندارم بشنومممممممم.

احترام احترام میاره.............تولداشون نزدیکه...........همچین دسته گل به جای کادو با پیک بفرستم دم خونشون.

اه اه حالم بهم میخوره از این خاله زنک بازیا.......


78

0
0
چه عجب قربونت برم حضرت معصومه ناغافل طلبیدی ما رو ؟

۵ شنبه ای خواب بعد از ظهر بودم مامی زنگید گفت میخایم بریم قم میاین ............جاتون خالی عالی بود.........

79

0
0
سلام.............چه هوای ناسی شده . ملس و دوس داشتنی..........http://oshelam.persiangig.com/image/zarde%20kochik/fallsmiley6b.gif

بلاخره خدا را هزار مرتبه شکر میکنم که تونستیم یه خونه بعد کلی گشتن و گشتن بخریم............یه مدت بود دنبال خونه بودیم.............شکلک های ِ هلنتو این چند سالی که دارم کار میکنم پولامو و جمع و جور کردم و یه خونه خریدم  خدا رو هزار مرتبه شکر میکنم و امیدوارم خدا به همه اونایی که نیازمندن و خونه ندارن کمک کنه تا به خواستشون برسن.خیلی کوچولوئه ولی ارزشمنده واسم چون با پوله خودمه و اولین خرید اینچنینی اینجانب می باشد.

شب عید قربان من و همسری به اتفاق پدر و مادرم و پدر همسری رفتیم خونه ای رو که روز قبلش رفته بودیم و دیده بودیم رو قولنامه کردیم............خدایا شکرت.

خیالم یه جورایی راحت شدهههههههههه. حالا میتونم به برنامه هام برسه.......

چرا یه ادم بی ادب میاد واسم پیامای بی ادبانه میزاره؟به چه علت؟ چه هیزم تری فروختم و به اون چه که من از چی گله دارم  و از چی ندارم؟.

خدایا شکر

80

0
0
سلام دوس جونای ناسم................

چرا بارون نمیاد؟ چرا هوا سرد و گرفته نمیشه؟ چرا پائیز نمیشه؟

من عاشق هوای پائیزیم ولی چرا نمیشه............؟

جونم براتون بگه دیروز رفتیم دیدن یکی از اقوام شهرستان ............به قولی عیادت..........جاتون خالی دلم هوای دوران دانشجویی کرد و تمام خاطرات واسم زنده شد............

چکار میکنید با این همه گرونی و ناهنجاری؟ خیلی عجیبه که دیگه نمیشه قیمتا رو حفظ کرد و با علم به مبلغ مورد نیاز برای خرید بیرون رفت چون همه قیمتا روزانه عوض میشن..........جالبه دیگه ........خدا رحممون کنه.

Article 0

0
0
فقط چند روز سرکار نبودن
و با پوست و استخوان درک کردن اینکه
چقدرررررررررررررررررررررر زندگی به خودم بدهکارم!
چقدر صبحها کمی دیرتر از خواب بلند شدن
چقدر صبحانه را سر حوصله خوردن
چقدر در صف آرایشگاه شلوغ و به حس و حال زنان برای زیباتر شدن نگاه کردن
چقدر در پاسازها و مراکز خرید با زنهای دیگر چرخ زدن و سر به سر فروشندگانی که می خواهند جنسشان را با مهارت تمام به تو بفروشند،گذاشتن
چقدر تلفنهای طولانی و درد دل کردن
چقدر گردگیری و طی کشیدن با یک موسیقی ملایم
چقدر حس کردن معنی خانه
چقدر روی کاناپه لم دادن و فیلم دیدن
چقدر با مامان و بابا خرید رفتن و لذت بردن
چقدر سر ظهر با برادرت روی یک تخت خوابیدن و به خاطرات گذشته خندیدن
چقدر مهمانی با دوستانت
چقدر تنهایی و سکوت و درخود فرو رفتن
چقدر کدبانویی و غذا پختن
چقدر کتاب و فیلم نخوانده و ندیده
چقدر قدمهای نزده
چقدر نگران دیر رسیدن و ترافیک و مترو و تاکسی نبودن
چقدر آسایش و عجله نداشتن
چقدر مالک وقت و فرمانده گذران زمان خودت بودن
چقدر آرایش کردن
چقدر شال و روسری و مقنعه هات را یک سو پرت کردن
چقدر لیوانها را حتی زیر آب سرد سرد شستن و به رنگ جگری لاکهای ناخنت نگاه کردن..اصلا چقدر لاک نزده رنگوارنگ
چقدر شبها بیدار ماندن و بافتنی بافتن و رویا رج زدن
چقدر نگران کم خوابی نبودن
چقدر زمزمه کردن آهنگ زیر لبهات
چقدر حرف زدن
چقدر حرفهای نگفته
چقدر.....
سوای تئاتر و نمایشنامه و عکاسی و رقص و نوشتن و اینها که دوست داشتم و سراغی ازشان نگرفتم، به جز زنانگی کردن به معنای واقعی برای خودم و برای یک مرد ...،من چقدر همین چیزهای ساده و معمولی و پیش پا افتاده برای خیلی از آدمها را به خودم بدهکارم.
من بیش از هرکسی به خودم بدهکارم.
زن که باشی
کارمند که باشی
سی سال را هم گذرانده باشی
معنای زندگی نکرده را با چند روز سر کار نبودن جور دیگری می فهمی...از 18 سالگی ..20 سالگی....22 سالگی تا اینجا فقط یک پلک فاصله بود و من فکر میکردم اوه آدم 31 ساله خیلی بزرگ است.
پی نوشت:دیگر تمام استرس ها.....شلوغی ها...بالاو پایین پریدن های هر روزه و دوست نداشتن کارت به کنار.

 

 

البته میدونم تموم اینا لذت موقتیه و افسردگی میاره بعد یه مدت.

 

خدارو به خاطر شغل خوبم شکر میکنم ولی اینا فقط درد و دلام بودن.........

82

0
0
همین جوری از این شعره خوشم اومده الکی الکی...........

با اجازه
چرا بزایم پسری٬ جامو بندازه پشت دری٬ روم بکشه پالون خری...

عروس بگه، مزوری،‌ جادوگری، حیله‌‌گری!


چرا نزایم دختری٬ نشینم بر استری، جلوم بکشه مهتری،
جامو بندازه تو پنج دری
روم بکشه لحاف زری
چه قیمه ها چه قورمه ها
کی اومده؟ مادرزن
لقمه بزن مادرزن!!

Viewing all 61 articles
Browse latest View live




Latest Images